سگ لرزه های یک شک

ساخت وبلاگ

سلام وبلاگ قشنگم! حواسم بهت هست!

دقیقا عین این خانم که الان به من سپرده که حواسم بهش باشد که ایستگاه شهیدبهشتی را رد نشود!

توی اتوبوسم و بوس بر دانشگاه عزیزم و همه ی راه هایی که به آن ختم می شود!!

سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 21 اسفند 1402 ساعت: 18:00

«می شوم»... پس هستمزهرا، بنده ی تو...صیادان ماهی را یکباره نمی کُشند. چنگال در حلقوم چون رفته باشد، پاره ای می كشند تا خونش می رود و سست و ضعيف می گردد، بازش رها می كنند و همچنين باز می كشند تا به كلی ضعيف شود. چنگالِ عشق نيز چون در كام آدمی می افتد، حق تعالا او را به تدريج می كشد كه آن قوتها و خونهای باطل كه در اوست، پاره پاره از او برود.«لا اله الا الله» ايمان ِ عام است و ايمان ِ خاص آن است كه «لا هو الا هو».(مقالات مولوی. به تصحیح جعفر مدرس صادقی، ص 59) سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 19:18

خیلی ناآرومم و نتونستم خودمو آروم کنم و نمیتونم. پس پناه می برم به روانی ِ عزیزترینم، نوشتن:۱- یه وقتی توی اذر ۱۴۰۱ توی وبلاگم کوتاه نوشتم: «حساسیت روحی: ده از ده». توو این چند ماهی که از این چند کلمه ی کوتاه گذشته، تا حالا چنددددد بار خواسته م که اینو بیام شأن نزولش رو توضیح بدم! چون دوس داشتم شأن نزولش رو. اما هی «وقت»اش نمیشد. تا اینکه بالاخره شد. با یه اتفاق دیگه که اونم لیبل «حسلست روحی: ده از ده» رو ازم می گرفت، وقتش شد که دو تاشو بگم. اون اذرماهیه داستانش اینه که خونه ی طاهر یه عصرمانندی نشسته بودیم و داشتیم با طاهر و محمدامین و نازی شعر می خوندیم! یعنی من و محمدامین شعرامونو می خوندیم. بیشترتر هم من. چون محمدامین خواسته بود. دوس داشت شعرامو بشنوه. (حس میکنم بی نهایت شاعره روحش). بعد همینجور که شروع کردم اولین شعرمو بخونم، خب به چهره شون هم نگاه میکردم (الان که فک میکنم نمیدونم چه جوری)، بعدش همونقدر که توو چهره ی محمدامین یه جور وارد شدن به یه دنیای جدید و یه جور حس رازگونگی و کشف رو می دیدم (که اصلا اون الان محل بحثم نبود، فقط میخواستم بکم که اونم می دیدم و یادمشه تقریبا)، طاهر رو می دیدم که همیییینجور چهره ش ناراحت و ناراحت تر میشد در اثر شعر من. و پرررررررر از غم شد. منو میگی؟ شعر رو که خب طبعا تا تهش خوندم، ولی منو میگی؟؟؟ هزار کیلو غم اومد روی دلم از اینکه چراااااا این ادم انقد غمگین شد برا من؟ حسابی غرق در تألم شد چهره ش... و بعد اخرسر هم که ازشون پرسیدم کدوم شعرمو بیشتر دوس داشتید و اینا، طاهر گفت: اولی که خیلی غمگین بود. و منو میگی؟ یقین حاصل کردم که پس اون تغییر چهره ها کاملااااا درست بوده حسم درموردشون. و یه چیزی هم گفت توو این محتوا که دوس ندارم اینهمه غمگی سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 60 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1402 ساعت: 17:28

«می شوم»... پس هستمزهرا، بنده ی تو...صیادان ماهی را یکباره نمی کُشند. چنگال در حلقوم چون رفته باشد، پاره ای می كشند تا خونش می رود و سست و ضعيف می گردد، بازش رها می كنند و همچنين باز می كشند تا به كلی ضعيف شود. چنگالِ عشق نيز چون در كام آدمی می افتد، حق تعالا او را به تدريج می كشد كه آن قوتها و خونهای باطل كه در اوست، پاره پاره از او برود.«لا اله الا الله» ايمان ِ عام است و ايمان ِ خاص آن است كه «لا هو الا هو».(مقالات مولوی. به تصحیح جعفر مدرس صادقی، ص 59) سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 63 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1402 ساعت: 17:28

«می شوم»... پس هستمزهرا، بنده ی تو...صیادان ماهی را یکباره نمی کُشند. چنگال در حلقوم چون رفته باشد، پاره ای می كشند تا خونش می رود و سست و ضعيف می گردد، بازش رها می كنند و همچنين باز می كشند تا به كلی ضعيف شود. چنگالِ عشق نيز چون در كام آدمی می افتد، حق تعالا او را به تدريج می كشد كه آن قوتها و خونهای باطل كه در اوست، پاره پاره از او برود.«لا اله الا الله» ايمان ِ عام است و ايمان ِ خاص آن است كه «لا هو الا هو».(مقالات مولوی. به تصحیح جعفر مدرس صادقی، ص 59) سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 0:52

همه ی ما ایرانیا و خیلی (؟) از ادمای دیگه ی جهان میدونیم که سالی که گذشت چه سالی بود... باااااااااااردار چه لحظه ها و چه اتفاقاتی...چون توو‌ سرم و دلم و وجودم و همه ی ابعادم! حرف زیاده و دلمم نمیخواد حرف بزنم اینهمه، پس به ذهنم رسید که از هفت حسی که پل اکمن روانشناس اونا رو جهانی میدونه، بنویسم! به این نحو که بولدترین لحظاتی که این حس ها رو تجربه کردم توو امسال رو بنویسم (مسلما تا جایی که یادم میاد، و خیلی محتمله که دقیق نباشه):۱. شادی: بلاشک! اون روز توی همین اواخر زمستون (احتمالا اوایل اسفند بود) که نزدیکای ظهر بود و قبلش جایی بودم و بعدش هم باید می رفتم کلاس کلیات و شاد و شنگول بودم و داشتم بدوبدو ساندویچ مرغ که مامان درست کرده بود رو می خوردم که برم، و یدفعه اهنگ «تو از چرخش یک رقص» رو پلی کردم توو گوشم (برای اولین بار بعد از مدددددددتها! شاید از دوران دبیرستان!!) و یدفعه خییییییییلی شدید شاد، با اون چند دقیقه ی اولش رقصیدم. اون چند ثانیه ی کوتاه ِ یدفعه ای شدددددیدا شاد بود تمام جون و تنم. و هنوزم خودمو می بینم توی اون سکانس گاهی. و از یاد اون صحنه دیوونه میشم. و دلم می خواد اون لحظات رو ببوسم.۲. غم: مسلما مسلما بارها بار بوده... و هزاران تا بولد که در اندازه ی هم بولد بودن هم بوده! ولی بولدترین، چیزی که یادم میاد، یکی یه بار بود که ته شب یه ویدیو دیدم از کتک خوردن یه مرد جوون به نحو شدید و وحشیانه. شدیدا کتک خوردن و شدیدا کشیده شدن به این طرف اون طرف و... تمام قلبم با اون ویدیو منفجر شد و غم اگر معنایی داشته باشه توی دنیای من، اون لحظات بود. این غیرشخصی تر اش بود. و یه صحنه دیگه هم که خیلی شخصی بود، اون موقعی بود که وسط هزاااار استرس و هماهنگی و... از کسی که تازه باهاش سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 2 فروردين 1402 ساعت: 13:28